در این غربت که ما دوریم ز راه ایران
همه غمگین و دلتنگیم برای ایران
تو گر باد صبا گردی به گرد خاکم
زیارت کن خوشبو خاک پاک ایران
ایران ایران زمینم
ای جان ای سرزمینم
میریزم دلتنگی
به فریاد آواز غمینم
ایران ایران زمینم
ای جان ای سرزمینم
میریزم دلتنگی
ز جور و زور و استبداد پرده دریدیم
دل از ماندن به زاد و بوم خود بریدیم
دویدیم و چه بی حاصل باز دویدیم
اما خطی به جز خط وطن ندیدیم
ایران ایران زمینم
ای جان ای سرزمینم
میریزم دلتنگی
به فریاد آواز غمینم
ایران ایران زمینم
ای جان ای سرزمینم
میریزم دلتنگی
به فریاد آواز غمینم
اگر من در پی یارم تو یارم ایران
اگر گمگشته در کوهم تو غارم ایران
به روز تنگدستی گر به غربت صفرم
ولی با تو اگر باشم هزارم ایران
ایران ایران زمینم
ای جان ای سرزمینم
میریزم دلتنگی
به فریاد آواز غمینم
ایران ایران زمینم
ای جان ای سرزمینم
میریزم دلتنگی
به فریاد آواز غمینم
ایران
دوست دارم
نه دلهایمان ..
پیکرتراش پیرم و با تیشهی خیال
نادر نادرپور
میخواهمت چنانکه شب خسته خواب را
سلام
عزیزان اگه مایلید طنز شسته رفته و تر و تمیز و دو کلمه حرف حساب ببینید
حتما به این آدرس تشریف ببرین..
http://mehranatanz.blogfa.com/
این وب هر روزه آپ می شه
دوستان گلم نظر یادتون نره
چون اختران سوخته
چندان به خاک تیره فرو ریختند سرد
که گویی :
دیگر ، زمین ، همیشه ، شبی بی ستاره ماند .
آنگا ه ، من ، که بودم
جغد سکوت لانه تاریک درد خویش ،
چنگ زهم گسیخته زه را
یک سو نهادم
فانوس بر گرفته به معبر در آمدم
گشتم میان کوچه مردم
این بانگ با لبم شرر فشان :
آهای !
از پشت شیشه ها به خیابان نظر کنید !
خون را به سنگفرش ببینید ! ...
این خون صبحگاه است گوئی به سنگفرش
کاین گونه می تپد دل خورشید
در قطره های آن ...
آمدنت را سکوت کردم !
داشتنت را سکوت کردم !
رفتنت را سکوت کردم !
انتظار باز گشتت را هم ...
حالا نوبت توست ...
باید در سکوت به تماشا بنشینی
سوختنم را ...
میفهمی ؟
این روزها بد جور دلم برای چشم های معصوم کودکیم میسوزد ؛
چشم های روشنی که ساده می نگریست و غرق تماشا بود....
بس که آدم های بزرگ و پیچیده دستان تیره شان را جلوی نگاهش ابر کردند ،
طفلک چشم هایم بارید و قد کشید....
دیگر نگاه من بزرگ شده است باور کن!
آنقدر بزرگ که میتواند قد آدم بزرگها ، دنیا را پر از تیرگی و پیچیدگی ببیند....
ببین ! بزرگ شدم با این نگاه بزرگ !
اما تو آدم بزرگ قصه من ...!!!
میشود بگویی چقدر باید بشکنم تا هنوز همان کودک معصوم با چشمان روشن باشم ؟
آن روزها رفتند
آن روزهای خوب
آن روزهای سالم سرشار
آن آسمان های پر از پولک
آن شاخساران پر از گیلاس
آن خانه های تکیه داده در حفاظ سبز پیچکها به یکدیگ
ر
آن بام های بادبادکهای بازیگوش
آن کوچه های گیج از عطر اقاقی ها
آن روزها رفتند
آن روزهایی کز شکاف پلکهای من
آوازهایم چون حبابی از هوا لبریز می جوشید
چشمم به روی هر چه می لغزید
آنرا چو شیر تازه می نوشید
گویی میان مردمکهایم
خرگوش نا آرام شادی بود
هر صبحدم با آفتاب پیر
به دشتهای نا شناس جستجو می رفت
شبها به جنگل های تاریکی فرو می رفت
آن روزها رفتند
فروغ فرخزاد
۱. آنانی که وقتی هستند،هستند وقتی که نیستند هم نیستند.
(عمده آدمها،حضورشان مبتنی به فیزیک است.تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم میشوند.بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند)
۲. آنانی که وقتی هستند،نیستند وقتی که نیستند هم نیستند.
(مردگانی متحرک در جهان،خود فروختگانی که هویتشان را به ازای چیزی فانی واگذاشته اند.بی شخصیت اند و بی اعتبار.هرگز به چشم نمی آیند.مرده و زنده شان یکی است.)
۳. آنانی که وقتی هستند،هستند وقتی که نیستند هم هستند.
(آدمهای معتبر و با شخصیت.کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را می گذارند.کسانی که همواره به خاطر ما می مانند.دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم.)
۴. آنانی که وقتی هستند،نیستند و وقتی که نیستند هستند.
(شگفت انگیز ترین آدمها.در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه اند که ما نمیتوانیم حضورشان را دریابیم.اما وقتی که از پیش ما میروند نرم نرم آهسته آهسته درک میکنیم.باز می شناسیم.می فهمیم که آنان چه بودند.چه می گفتند و چه می خواستند.ما همیشه عاشق این آدمها هستیم. هزار حرف داریم برایشان.اما وقتی در برابرشان قرار می گیریم،قفل بر زبانمان می زنند.اختیار از ما سلب میشود. سکوت می کنیم. و درست در زمانی که می روند یادمان می آید که چه حرفها داشتیم و نگفتیم.شاید تعداد اینها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.)
ای شب از رویای تو رنگین شده
سینه از عطر تو ام سنگین شده
ای به روی چشم من گسترده خویش
شادیام بخشیده از اندوه بیش
همچو بارانی که شوید جسم خاک
هستیم ز آلودگیها کرده پاک
ای تپشهای تن سوزان من
آتشی در سایۀ مژگان من
ای ز گندمزارها سرشارتر
ای ز زرین شاخهها پُر بارتر
ای در بگشوده بر خورشیدها
در هجوم ظلمت تردیدها
با تو ام دیگر ز دردی بیم نیست
هست اگر، جز درد خوشبختیم نیست
ادامه مطلب ...روز
مرگم، هر که شیون کند از دور و برم دور کنید
همه را مســــت و خراب از مــــی انــــگور کنیـــــد
**********
مزد غـسـال مرا سیــــر شــــرابــــــش بدهید
مست
مست از همه جا حـــال خرابش بدهید
**********
بر
مزارم مــگــذاریــد بـیـــاید واعــــــظ
پـیــر
میخانه بخواند غــزلــی از حــــافـــظ
**************
جای
تلقــیـن به بالای سرم دف بـــزنیـــد
شاهدی
رقص کند جمله شما کـــف بزنید
**************
روز
مرگــم وسط سینه من چـــاک زنیـد
اندرون
دل مــن یک قـلم تـاک زنـیـــــــد
************
روی
قــبـــرم بنویـسیــد وفــــادار برفـــت
آن
جگر سوخته خسته از این دار برفــــت
فروغی نو ز روح آفرینش
علی یعنی تمام عشقبازی
علی یعنی جهانی تکنوازی
علی یعنی بلندای امامت
علی یعنی وجودی با شهامت
علی فخر جهان آفرینش
معّمای نهان آفرینش
ناگهان یک صبح زیبا آسمان گل کرده بود
خاک تا هفت آسمان، بغض تغزل کرده بود
حتم دارم در شب میلادت، ای غوغاترین!
حضرت حق نیز در کارش تأمل کرده بود
هر فرشته، تا بیایی، ای معمایی ترین!
بال های خویش را دست توسل کرده بود
.
دل هر چه نظر به وسعت عالم تافت
جز نور تو در عرصه ی آفاق نیافت
هنگام نهادن قدم بر سر خاک
دیوار حرم به احترام تو شکافت
.
زان سبب ماه رجب ماه خداست
که اندر آن میلاد شاه لافتی ست
شد رخش از کعبه ظاهر، عقل گفت:
” چون که صد آمد نود هم پیش ماست”
.
حجت حق، از حریم حق، به امر حق عیان شد
روشن از نور رخش، ارض و سما، کون و مکان شد
خانه زاد حق ولادت یافت اندر خانه ی حق
حق به مرکز جا گرفت، باطل گریزان از میان شد
**********
باور کن ماه هاست زیباترین جملات را برای امروز کنارمی گذارم،
خونه ی مادربزرگه شادی و غصه داره
خونه ی مادربزرگه حرفای تازه داره
خونه ی مادربزرگه گیاه و سبزه داره
خونه ی مادربزرگه هزار تا قصه داره
خونه ی مادربزرگه شادی و غصه داره
خونه ی مادربزرگه حرفای تازه داره
خونه ی مادربزرگه گیاه و سبزه داره
در بازه خونه ی ما
همیشه سبزه زاره
دشتاش پز از بوی گل
اینجا همش بهاره
دل وقتی مهربونه, شادی میاد میمونه
خوشبختی از رو دیوار سر میکشه تو خونه
همیشه سبزه زاره
دشتاش پز از بوی گل
اینجا همش بهاره
دل وقتی مهربونه, شادی میاد میمونه
خوشبختی از رو دیوار سر میکشه تو خونه
همیشه سبزه زاره
دشتاش پز از بوی گل
اینجا همش بهاره
دل وقتی مهربونه, شادی میاد میمونه
خوشبختی از رو دیوار سر میکشه تو خونه
خونه ی مادربزرگه شادی و غصه داره
خونه ی مادربزرگه حرفای تازه داره
خونه ی مادربزرگه گیاه و سبزه داره
همیشه سبزه زاره
دشتاش پز از بوی گل
اینجا همش بهاره
دل وقتی مهربونه, شادی میاد میمونه
خوشبختی از رو دیوار سر میکشه تو خونه
خونه ی مادربزرگه شادی و غصه داره
خونه ی مادربزرگه حرفای تازه داره
خونه ی مادربزرگه گیاه و سبزه داره
خواننده امیر بهادر خوارزمی